هروقت، هرکجا، ذکر مصیبتی نفسگیر میشود، درست همان لحظاتی که اشکها، حریف درک ماوقع نمیشوند، آن نقطه از روضه که دلت میخواهد به حبلالمتینی چنگ بیندازی، ذاکر مجلس زمزمه میکند: «حسین، آرام جانم/ حسین، روح و روانم» و بعد آهسته آهسته قلبت در سینه آرام میگیرد. انگار دستی از غیب در آغوشت گرفته باشد.
آن مداحی که اول بار این ذکر بیاختیار بر لبهایش جاری شد، خودش در استیصال روضه، بیتاب شده بود. کربلا بود. یک جوان ترکزبان شیرینبیان آمد دوزانو از سر ادب نشست کنار حاج رضا، گفت همیشه آرزو داشته چند خطی در کنارش ذکر مصیبت کند. لحن حزین جوان در هوای خاکآلود و خونبار کربلا، نفسهای حاج رضا را بهشماره میاندازد. میخواهد شعرش را برایش ترجمه کند، اما زمین، زمین ترجمه نیست. از طاقت او خارج است.
پس لاجرم به قصد آرام کردن قلب خود و دیگران آرام آرام زمزمه میکند: «حسین، آرام جانم/ حسین، روح و روانم.». بعدتر هم در یک زیارت عرفهای در صحن امام خمینی (ره) آن را به لب آورد و بعد رفته رفته بر سر زبان دیگر ذاکران افتاد. قلب و روح حاج رضا جوری با دستگاه امام رضا (ع) و اهل بیت گره خورده بود که هر آنچه به دلش میافتاد و بر زبانش جاری میشد، خیل عظیمی از دلدادگان اهل بیت را با خود همراه میکرد. حاج رضا، ذاکر اشعار متین و فخیم و شایسته اهل بیت بود.
شعر در دستگاه مدح او، احترام داشت. حرمت واژهها را در محضر ائمه نگه میداشت. زبان به مدح که باز میکرد، هوا از عطر چای عراقی و زعفران خراسانی پر میشد: «اى حرمت قبله حاجات ما/ یاد تو تسبیح و مناجات ما/ تاج شهیدان همه عالمى/ دست على، ماه بنىهاشمى...». لحن و کلام و سوز دل حاج رضا هیچ قرابتی با سبکهای غریب این روزها نداشت. شور مصیبتخوانیاش با شعور و معرفت دستگاه اهل بیت همراه بود.
به دلش اقتدا میکرد و به دلها مینشست. خودش میگفت: مرثیههای حضرت زینب (س) و علیاصغر (ع) را هیچگاه به پایان نمیبرم، آنقدر این ذکر مصیبت برایم سنگین است که همیشه آن را نیمه رها کرده و ذکر مداحی را ختم میکنم، اما یک بار، یک شب در احوالی که هیچ دست خودش نبود، صلوات خاصه امام رضا (ع) را در شبهای ماه مبارک رمضان در حرم مطهر رضوی ضبط کرد که ماحصل عمری نوکری در دستگاه ثامنالحجج بود. هیچوقت درست به خاطر نیاورد آن صلوات خاصهای که بارها در موقعیتها و مکانهای مختلف به گوش میرسد و زیر و بم آوایش را همگی حفظیم، در کدام شب ماه رمضان شکل گرفت.
فقط میدانست حال خوشی داشت. نسیم ملایم نگاه امام رئوف را حس میکرد و مزد دلدادگیاش را به قیمتیترین شکل، دریافت کرد. روزی که حکم خادمی اش در حرم مطهر امام رضا (ع) آمد، میلاد سیدالشهدا (ع) بود. روزی هم که در خاک مقدس حرم رضوی آرام گرفت، میلاد امام حسین (ع) بود. ۲۲ خرداد سال ۱۳۹۲. پیکرش از مهدیه مشهد جوری به سوی حرم روانه میشد که گویی از ترمهپیچ مزین به نام علیبنموسیالرضا (ع) نوا میرسید: «من نه خود میروم، او مرا میکِشد...».
به صحن حرم که رسیدند، ذکر صلوات خاصه این بار در حالی در فضا پیچیده بود که صاحب صدا، یحتمل دست به سینه رو به گنبد ایستاده بود و پا به پای جمعیت سیاهپوش دلسوخته، عرض ادب میکرد. بعد پیکرش منتقل شد به طبقه زیرین صحن آزادی و به سفارش تولیت حرم، پایین پای حضرت رضا (ع) آرام گرفت. جسمی که خاموش شد و صدایی که حالا ابتدای جاودانگیاش بود. حالا بهوضوح میشد حکمت تعبیر استخارهاش را به تماشا نشست. استخارهای که میانههای دهه۵۰ گرفت تا از قم به مشهد مهاجرت کند. در دل روزهایی که مبارزه با رژیم ستمشاهی، اقامت در قم را برایش ناممکن کرده بود. رفت محضر یکی از علما.
استخاره میگفت: «این شهری که شما میخواهید بروید، بیشتر از ۱۰ روز از شما پذیرایی میکنند و خیلی در آنجا موفق خواهید بود، به شرط آنکه چند سالی صبر کنید، چون دو سه سالی، رنج زیادی را باید تحمل کنید...» آن رنج چندسال نخست غریبی، به عاقبتبهخیری سالهای میانسالیاش میارزید. او حالا همسایه همیشگی مردی است که همه جوانیاش را وقف منقبتش کرده بود و امروز هرکجا کسی دست به سینه رو به خراسان میایستد، صدای حاج رضا، بیاراده در سرش میپیچد و سلام میدهد.
حاج رضا انصاریان در خوانسار متولد شد و در سن پنجسالگی بههمراه خانواده به قم رفت. سال ۱۳۵۴ در جریان مبارزات سیاسی انقلاب اسلامی، زمانی که تحت تعقیب نیروهای شاهنشاهی قرار گرفت، ناگزیر به ترک قم شد و مشهد را برای ادامه زندگی انتخاب کرد. با ورود به مشهد مدتی به شغل معلمی و بعدتر کار در حجرههای قماشفروشی مشغول شد.
در این میان، مداحی را نیز از کوچهپسکوچههای شهر با محافل کوچک روضه خانگی آغاز کرد و رفته رفته به سبب خلوص نیت و سوز دل و نوای دلنشین خود به یکی از خوشنامترین مداحان مشهد و ایران تبدیل شد. صلوات خاصه او، از جمله نواهایی است که او را در حافظه شنیداری ایرانیان ماندگار کرد. او سرانجام ۲۲ خرداد ۱۳۹۲ در سن پنجاه و نه سالگی درگذشت و در حرم مطهر رضوی به خاک سپرده شد.